مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
ای بـاب حـاجـت همه ای قـبـلـۀ مراد نـور الـهُـدی، ولیِّ خـدا، سـیـد العِـبـاد خـیـرالامـم، محـیـط کـرم، آسمان جود ابن الـرضـا امام نهـم، حضرت جـواد باب عـطا و مـظهـر جـود خـدا تـویی مولا تـویی، امـام تویی، مـقـتـدا تویی قـرآن بُوَد ز مدح و ثــنای تو شـمّه ای جز مهرتوبه گردن ما نیست ضمّه ای بحر سه گوهری گهر هشت بحر نور کـل ائـمــه را تـــو جــــواد الائـمـه ای روح رضا، روان رضا، در وجود توست تا روز حشر جود اگر هست جود توست دشمن خجل ز لطف و عطا و کرامتت از کـودکـی بـه عـالـم خـلـقت امـامتت از ماه عارضت شـده شـرمنـده آفتاب دل بـرده از امـام رضـا ســرو قـامتت آئــیـنــۀ جــلال و جــمــال مـحـمــدی مـجــمـوعـۀ تـمـام کـمــال مـحــمــدی نامت ز کـار خـلـق گـره باز می کـنـد عـلمت به سـن کـودکی اعـجاز می کند مأمون چو پی به قدروجلال تومی برد روحش ز تن برون شده پرواز می کند برگرد شمع روی تو پـروانه می شود در حـیـرت کـمال تو دیـوانه مـی شود علم تو را احاطه به ملک دوعالم است ظرف وجود پیش عنایات تو کم است با آن هـمـه جواب مسائـل که می دهی لال از جـواب مسئله ات ابن اکثم است در کـودکـی به سـیـنه عـلوم پیـمـبرت زانـو زدند کـل فـقـیهـان به محضرت وقتی که دست جود تو بخـشندگی کند بـاید کـرم به خـاک درت بـنـدگی کـند مظلوم چون تو کیست کزآغاز زندگی بـا دخـت قـاتـل پــدرش زنـدگـی کـنـد یک عـمـر بود تلـخ ترین زندگـانی ت تا آنکه کُـشت یار به فـصل جـوانی ت هر گه تو را به چهرۀ مأمون نظاره شد بر غربت پـدر، جـگرت پاره پاره شد روزی که عقد بست به تودخت خویش را سر تا به پات شعلـه ز داغ دوباره شد پیوسته حبس بود به دل سـوز و آه تو دردا که گشت خانـۀ تـو قـتـلـگـاه تو پیوسته بود سوز درون، شمع محفلت با تو چه می گـذشت خـدا دانـد و دلـت دندان نهاده روی جگر ســال ها بسی تا دخـت قـاتـل پـدرت گـشـت قـاتـلـت هر تیر غم که داشت قضا بر دل تو دوخت از بس که سوختی جگر زهر بر تو سوخت یار تو مار گشت و به جانت امان نداد یک لحظه روی خوش به تومولا نشان نداد بعد از حسین هیچ امامی به وقت مرگ مثـل تو ای ولـی خـدا تـشـنه جان نداد از شعله های سوز درون سوخت حاصلت بگریست بر غـریـبی تو چشم قـاتلت |